روایت تصویری از بلاگ تا پلاک2 (2)
یا مصوّر
سلام! روایت تصویری اردوی از بلاگ تا پلاک2 (2) و دیگر هیچ!
شلمچه ، غروب جمعه، حال و هوای خاصی داشت ولی بعضی ها دست از هماهنگ کردن برنمی داشتند و دائم گوشی به دست بودند!
بعضی ها هم از خاک متبرک شلمچه برامون مُهر درست کردن و پخش کردن! چه خاکی ... چه مُهری...
همه جا با راوی هماهنگ می شد که : (( این بچه ها وبلاگ نویس هستند، اهل قلم اند و هواشون رو داشته باش و ...)) از این جور هماهنگی ها!
طلائیه این قدر با صفا بود که هر کس حال خاص خودش رو داشت؛ بعضی ها همه چی رو نام مبارک حضرت زهرا (سلام الله علیها) می دیدن و این عشق رو این جوری نشون می دادن ( به یافاطمه که روی زمین با سنگریزه نوشته شده است دقت فرمایید):
این عکس توضیح نمی خواد ؛حال بچه ها در طلائیه (چون صورتشون پیدا نیست و ریا نمی شه این رو انتخاب کردم) :
ایشون با اردوی ما نیامده بودن! فقط اونجا عکسشون رو زده بودن! به افق های دور ذُل زده! به نظرتون داره به چی نگاه می کنه؟!
بعضی ها هم در هر شرایطی عکاسی می کردن ! لب ساحل یا هر جای دیگه براشون فرق نمی کرد!
فکر کنم تو این عکس هیچ کدوم از آقایون جا نیفتاده باشن ( البته به غیر از آقای عکاس و پاترول نشینان!) حتی آقای کیانی هم هست!
دقت کنید ببینید می تونید دو نفر رو با حالت مشابه پیدا کنید؟ هر کس به سمت و سویی است!
دو نفر هم دیر به اردو پیوستند و موفق نشدیم خیلی با هاشون آشنا شیم ولی الحق و الانصاف خیلی زحمت کشیدن:
این آخرین عکس هم اوج مهمان نوازی بچه های اتوبوس سه رو نشون می ده! یه مهمون از دوکوهه باهامون اومده بود که البته خیلی هم پایه بود!!! بچه ها برای آشنایی باهاش، از روش های مدرن استفاده کردن!!!
اعتراف: این وبلاگ ،وبلاگ شخصی نیست و اگر مطالب در مورد اردوی بلاگ تا پلاک2، حالت شخصی به خودش گرفته بود،خود گرفته بود دیگه، چکار کنم! ان شاالله دیگه تکرار نمی شه!!!
یاعلیالتماسدعا
کلمات کلیدی :